توسعه صادرات پسته ایران را بی تردید باید مدیون چند خاندان بزرگ دانست که از اوایل قرن ۱۳۰۰شمسي به این کار اقدام کردند . از شاخص ترین خانواده های کوشا در این زمینه ،خانواده های :آگاه، امین،عسگر اولادی، جدیدی، هرندی و … را میتوان به شمار آورد که شادروان اسدالله عسگراولادی در این عرصه تلاش بسیار زیادی کرد که به حق میتوان ایشان را پدر صادرات پسته ایران نامید.
عسگراولادی، پیش از آنكه برای زنده یاد اسدالله عسگراولادی یك نام خانوادگی باشد، برای وی یك شهرت است. شهرتی كه درستی و اعتماد مردم و تجار را نسبت به وی نشان میدهد و مسلماً این شهرت به آسانی به دست نیامده است.
همه تجار و کشاورزان او را میشناختند، و به دیدنش میرفتند و این نبود جز اعتماد و درستی وی. خواندن زندگی نامه مرحوم اسدالله عسگراولادی برای كسانی كه میخواهند به تجارت و صادرات بپردازند الگوی مناسبی است.
اسدالله عسگراولادی فرزند کربلایی حسین و امنه خانم در ۱۵ اسفند ۱۳۱۲ در تهران خیابان سیروس کوچه حمام گلشن به دنیا امد پدرش مغازه عطاری داشت و مادرش دختر حبیب الله توسلی از تجار دماوند بود.
سالهای دبستان را در دماوند گذراند . زمانی که کلاس اول دبستان بود معلمش به علت هوش بسیار زیادش او را به کلاس سوم برد. در ان سالها به علت جنگ جهانی پدرش ورشکست شد و به تهران امدند . اسدالله ۱۲ سالش بود، روزها پیش داییش امیزعبدالله توسلی، از تجار نامدار و معتمد که در صادرات سالامبور و پوست فعالیت داشت، کار می کرد و درسش را در مدرسه شبانه می خواند . به علت کمبود و گرانی کاغذ در ان روزها مشقهایش را روی پیت حلبی می نوشت .و به خاطر ارامش خانواده در هنگام خواب درسهایش را زیر چراغ خیابان می خواند.در سال ۱۳۲۷ پدر خود را از دست داد و نان اور خانواده شد.زنده یاد عسگراولادی در زمان فوت پدر خود، ۱۴ ساله بود. گویی نیكی كردن و صداقت و تلاش بی وقفه را از پدر خود به ارث برده بود.
بعد از اتمام دبیرستان وارد رشته ادبیات انگلیسی در دانشگاه تهران شد . به مطالعه و اموختن بسیار علاقمند بود ، هم زمان در کلاسهای دانشکده اقتصاد و فیزیک هم شرکت می کرد ،
بعد از اتمام دانشگاه و گرفتن لیسانس ادبیات انگلیسی از دانشگاه تهران در سال ۱۳۳۴تصمیم می گیرد از دایی خود جدا شود.در سن ۲۱ سالگی برای شروع به کار مستقل به اتاق بازرگانی می رود تا کارت بازرگانی بگیردبه علت کم بودن سنش نایب رییس اتاق از او امتحان می گیرد و اورا برای گرفتن کارت واحد شرایط می یابد . در سال ۱۳۳۶حجره ای در سرای امید می گیرد بنام تجارتخانه عسگری، تجارت را با خرید و فروش زیره شروع می کند.
در سال ۱۳۳۸ با دوست دوران نوجوانی خود اقای محمد حسن شمس فرد شریک می شوند و تجارتخانه عسگری به تجارتخانه حساس تغییر نام می دهد، حساس از به هم وصل شدن دو حرف ابتدایی نام شرکا به وجود می اید.این شراکت تا پایان عمر حاج اسدالله بیش از ۶۰ سال ادامه داشت که در نوع خود در ایران بی نظیر است
او پشتکار بسیار بالایی داشت و محصولات مختلفی مانند زیره پنبه ،خرما ، مغز هسته زردالو،گردو ، کتیرا ، قیصی، کشمش، زعفران،تخم شبدر، روناس به اقصا نقاط دنیا صادر می کرد .
در سال ۱۳۴۰ اولین سفر حج خود را به همراه مادرش می رود و تا پایان زندگیش بیش از ۲۰۰ سفرحج و عمره رفت.
درسال ۱۳۴۱ با دختر دایی خود طاهره خانم توسلی ازدواج می کند و حاصل این ازدواج ۵ فرزند است.
مدتی بعد زمینی در مشهد خریداری می کند و اولین کارخانه زیره را در مشهد تاسیس می کند ،تمام کشاورزان زیره های خود را به کارخانه اورده و رسید دریافت می کردند این رسیدها قابل انتقال به غیر بوده و هر کس با داشتن رسید به کارخانه مراجعه می کرد به میزان نوشته شده در رسید زیره پاک کرده و اماده دریافت می کرد و به این شکل حاج اسدالله اولین بورس خصوصی زیره را راه اندازی کرد،مدتی از كار در تجارتخانه میگذرد كه بر اثر اعتماد و اعتبار و امانت داریاش به وی لقب سلطان زیره را میدهند.بطوریکه در نیویورک بورسی بود بنام بورس ادویه بود،روزی نبود که این بورس قیمت زیره را از تلگراف شرکت حساس دریافت نکند و معاملات شروع نشود.این بود که شرکت حساس سلطان زیره شد.
همان زمان کارخانه برگه زردالودر شاهرود تاسیس کرد. متاسفانه با ورود خشکسالی به کشور، خیلی از محصولات کشاورزی صادراتی کم شدند و فقط به مصرف داخل می رسند.به همین دلیل کارخانه شاهرود را تعطیل و انجا را به مدرسه تبدیل کردند .
حاج اسدالله بعد از مدتی پسته را وارد سبد صادراتی خود کرد اولین بار پسته را از اقای مرشد در سرای امید اموخت.
انباری در جنوب تهران به این منظور خریداری نمود و بعد از مدتی شعبه کرمان و شعبه رفسنجان را راه اندازی نمود و کار خود را گسترش داد. بعد از مدتی شعباتی در لندن هامبورگ دوبی هنگ کنگ راه اندازی کرد.
ازسال ۱۳۴۰ به عضویت اتحادیه صادر کنندگان خشکبار درامد.
از سال ۱۳۴۲ عضو اتحادیه اتحادیه گیاهان دارویی شد.
سال ۱۳۵۸ به فرمان امام خمینی به همراه هفت نفر دیگر مدیریت اتاق بازرگانی را در دست گرفتند و تا سالها نایب رییس اتاق بازرگانی ایران و نایب رییس اتاق بازرگانی تهران بود.
اتاق بازرگانی ایران و چین را تاسیس نمود و ریاست آنرا تا پایان عمر برعهده داشت.
وی همچنین رییس اتاق ایران و روسیه و رییس اتاق ایران و استرالیا و نایب رییس اتاق ایران و کانادا و اتاق بین الملل و عضو شورای تجاری ایران و عربستان بود
از سال ۱۳۷۱ به عضویت INC در امد و سال ۱۳۷۸ به عنوان سفیر ایران در INC برگزیده شد و تا پایان عمر در این سمت باقی بود همچنین عضو گروه پسته و کمیته اماری INC بود.
از برجستهترین بازرگانان ایرانی، معروفترین صادرکننده خشکبار ایران، عضو اتاق بازرگانی و صنایع و معادن ایران در تمام دوران پس از انقلاب , رئیس اتاق بازرگانی و صنایع ایران و چین بود با این حال اسدالله عسگراولادی همیشه خود را بازرگان کوچکی میدانست که در زمینه صادرات فعالیت کوچکی دارد که این پندار وی نمایانگر فروتنی و خشوع وی بود.
وی سه سال پیاپی به عنوان صادر کننده برتر کشور برگزیده شد
در سال۲۰۱۳ به عنوان صادر کننده برتر کشورهای اسلامی در مالزی برگزیده شد(The Jewels of Muslim world award)
در سال ۲۰۱۵ سفیر روسیه در ایران پیام تبریک و مدال اهدایی پوتین رییس جمهور روسیه را به پاس شصت سال تجارت با روسیه به وی اهدا نمود.
در سال ۱۳۹۶ به پاس تلاشها و خدماتش به ایران عزیز مدال امین الضرب را دریافت نمود.
عسگراولادی عقیده داشت كه نباید از سختیها فرار كرد بلكه باید ایستاد و مقاومت كرد، چرا كه نه تنها دارای اجر اخروی است بلكه در همین دنیا نیز نتیجهاش را میبینیم.
فرزندان و نوه های حاج اسدالله از نشانها، جوایز و یادگاریهای او موزه ای درست کرده اند تا یاداور زحمات و تلاشهای وی باشد.
او برای زندگیش اصول خاصی داشت که به انها پایبند بود.
مرحوم عسگراولادی هیچگاه به ضرر دیگران و منفعت خود راضی نبود.خصوصیت دیگر وی این بود كه از شكایت كردن و یا به دادگاه كشاندن بدهكاران صرف نظر میكرد، و این توصیه را به فرزندانش نیز منتقل کرد.
زنده یاد عسگراولادی به فرزندانش توصیه میكرد كه هیچگاه مردم آزاری نكنند و امروز فرزندانش اعتماد مردم به خودشان را به دلیل رفتار نیك پدرشان میدانند.
در تمام سالهای عمرش به شدت کار می کردتاجری بود که با کشاورزان در تماس مستقیم بود و به مزارع و باغاتشان میرفت.
از طرف دیگر با تمام خریداران در تماس بود و به دفاتر و کارخانه هایشان می رفت .به آنها و خواسته هایشان بها می داد و هرگز در تجارت و قراردادهایش بدقولی نمی کرد چه به فروشندگان داخلی چه خریدارن خارجی به شدت احترام می گذاشت و روابط دوستانه ای با انها داشت.
او کلمه تجارت را اینگونه تفسیر می نمود:تجارت از تجربه، جرات، رحمانیت در برابر مشتریان ، اعتماد به نفس ، توکل به خدا تشکیل شده است.
اسدالله عسگر اولادی معتقد بود تلاش و توکل به خدا و درستکاری و مطالعه دلیل موفقیت است.
عسگراولادی نیز چنین رویه ای را دنبال میکرد و معتقد به این حدیث نبوی بود که “تاجر در انتظار روزی باشد و محتكر در انتظار لعنت خدا.”
او به شدت به خداوند علاقه و اعتقاد داشت.
تمام اوراق دفاترش با بسم الله الرحمن الرحیم اغاز می شود و علت موفقیتش را همیشه لطف خداوند و دعاهای خیر پدر و مادرش می دانست.
میز نمازش کنار میز کارش بود و همواره نماز اول وقت می خواند .قران داخل کیفش مونس همیشگیش بود و هر روز جزی از انرا می خواند .
به مکه بسیار علاقه داشت و خداوند به پاس این علاقه شدید بارها برای وی دعوتنامه فرستاد و او و همسرش به خانه خدا مشرف شدند.
به خانواده اش بسیار اهمیت میداد اولین خانه را برای مادرش در بیست سالگی خرید .خانواده اش جزو اولویتهای زندگیش بودند وبه تربیت فرزندانش و تحصیلات انها بسیار اهمیت می داد .بر خلاف خانواده های مذهبی ان زمان در بیشتر سفرهایش که همگی کاری بودند خانواده را همراه خود می برد و اعتقاد داشت فرزندانش باید دنیا دیده باشند و چشم و گوششان باز باشد ، یک پدر بسیار مهربان ودوست آنها بود و برایشان وقت صرف می کرد.
او هرگز دست فقیر یا نیازمندی را رد نمی کرد و اعتقاد داشت که دعای یکی از همین نیازمندان می تواند زندگی انسان را زیر و رو کند.
اوهرگز وارد سیاست نشد و پست سیاسی ودولتی نداشت ،سیاست را می شناخت ، اما به ان نزدیک نمی شد. برادرانش در گروههای مختلف سیاسی عضو بودند و فعالیت می کردند اما او به تجارت علاقمند بود و سیاسی نبود.
هرگز زیر حرف و قول خود نمی زد و به ان پایبند بود.
تا اخرین ماه حیاتش پذیرای جوانانی بود که برای مشاوره کاری نزد وی می امدند و از هیچ کمکی برای انها دریغ نمی کرد.
او هر روز از ۸ صبح پشت میز دفترش نشسته بود و کار می کرد، حافظه ای بسیار قوی داشت و از ماشین حساب استفاده نمی کرد بسیار باهوش و اینده نگر بود. به مطالعه بسیار علاقمند بود تاریخ ایران و دنیا را کامل می دانست و در مذاکرات و جلسات از قصه های تاریخی بسیار استفاده می کرد .اشعار بسیاری را از بر داشت که در جلسات و صحبتهایش چاشنی کلامش بود.
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور
عسگراولادی همیشه سه جمله ای را که در زیر مجسمه دیوید راکفلر بانکدار معروف آمریکایی که در نیویورک خوانده بود را از دلایل موفقیت خود میدانست: زودتر از دیگران مطلع شدم ، زودتر تصمیم گرفتم و وقتی تصمیم گرفتم چشم خود را بستم و عمل کردم.
از حاج اسدالله عسگراولادی یادگاریهای زیادی به جا مانده که قابل گفتن نیست ،از جمله امورات خیریه حاج اسدالله عسگر اولادی میتوان به ساخت درمانگاه مدرسه و مساجد و کمک به فقرا و… اشاره کرد که نام بردن تمام امورات خیریه انجام شده به دست وی و موسسه عام المنفعه عسگراولادی یک طومار بزرگ میشود ... محال بود به شهر و یا روستایی در هر کجای دنیا برود و به مسجد انجا سر نزند و کمکی ننماید.
او نمادی از امید و شور زندگی بود مردی که به زندگی اطرافیانش انرژی می بخشید و محبت و حمایت خود را نثارشان می کرد،مردی همیشه امیدوار ، واقع نگر و بی باک.
اسدالله عسگر اولادی،مردی که یا تلاش و زحمات خود انقلابی بزرگ در عرضه صادرات غیر نفتی کشور ایجاد کرد، سرانجام در ۸۶ سالگی در ۲۲شهریور سال۱۳۹۸ در ایام عزای سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام در اثر سکته قلبی به دیدار حق شتافت.دو پسر به نامهای امیرعلی و امیررضا و سه دختر از وی به یادگار مانده.
فرزندان او نیز رسم خیرخواهی و تلاش در زندگی را فراموش نکرده اند، میتوان گفت كه انجام امور خیریه، صداقت و درستی و تلاش و پشتكار در خاندان عسگراولادی باقی مانده و خواهد ماند.